خمیازه‌های همیشه ... Gape forever

خمیازه‌های همیشه ... Gape forever

کلمه‌ها همدم‌های خوبی هستند. اگر یک‌بار به آن‌ها پناه برده باشی و با آن‌ها حرف زده باشی دیگر همیشه با تو می‌مانند و تو را به دنیای خودشان وصل می‌کنند. در نهایت می‌شوی روزنامه‌نگاری که هر روز با کلمات سر و کار دارد و مابین مطلب نوشتن‌ها، ویرایش می‌کند و البته در فکر داستان بلندی است که هنوز آن را ننوشته است...

منوی بلاگ
آخرین خمیازه ها
پر بیننده ترین خمیازه ها

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۴:۰۸۱۹
آبان

به دغدغه‌های خودم تکیه داده بودم و به ترافیکی نگاه می‌کردم که انگار تا ابد ادامه داشت. با خودم فکر می‌کردم باید صبورتر از این باشم. اما صبوری برای چه چیزهایی؟ برای چیزهایی بیهوده و بی‌ارزش. برای تاب‌آوردن ترافیک‌های سنگین. اما گاهی زندگی اینطور می‌شود. فقط یک راه پیش روی توست. حق انتخابی در کار نیست و تو ناگزیر باید همان راه را در پیش بگیری.

هنوز کلمه‌های سنسکریت در ذهنم بودند. مثل چای تلخی که ابتدای صبح از خواب بیدارت می‌کند و تا ظهر در دهانت ته‌نشین می‌شود به کلماتی فکر می‌کردم که در ذهنم ته‌نشین شده بودند. از آن کلمه‌هایی که حتی در خواب و بیداری هم سراغت می‌آیند. از آن‌هایی که زمان خواب هم داری مرورشان می‌کنی...

نگران کلاس بودم که دیر برسم. نگران بودم و ترافیک تا همیشه ادامه داشت. از یک جایی به بعد بی‌خیال شدم. گاهی همه‌چیز از اراده‌ی تو خارج است. پس دست به سینه می‌نشینی و به ماجرا نگاه می‌کنی. من هم به ترافیک نگاه کردم و با خودم فکر کردم نهایتش این است که اصلاً به کلاس نمی‌رسم.

راستش دیر شدن اتفاق وحشتناکی نیست. همیشه، در زندگی، ما را از دیر شدن ترسانده‌اند. از دیر شدن‌هایی که حقیقتاً در زندگیمان خللی وارد نمی‌کردند اما هیچ‌وقت از دیر کردن آدم‌های زندگی‌مان نترسیده‌ایم. هیچ‌وقت نترسیده‌ایم که اگر کسی که دوستش داریم دیر کند چه اتفاقی می‌افتد. هیچ‌وقت نفهمیده‌ایم این نوع دیر کردن‌ها هستند که زندگی‌مان را به باد می‌دهند. ما همیشه به این فکر کرده‌ایم که به کار و کلاس و همایش و مهمانی دیر نرسیم و بارها برای رسیدن به آدم‌های مهم زندگی‌مان دیر کرده‌ایم.

با سری پر از کلمه‌های سنسکریت و در ظهر کم‌رمق پاییز از کلاس بیرون می‌زنم. حالم کمی بهتر شده است. کلمه‌های معلق در ذهنم بیشتر شده‌اند و مرتب در من می‌چرخند. انگار می‌خواهند حرفی مهم را به یادم بیاورند.

بعد از کلاس به کتاب‌خانه‌ی دوست‌داشتنی خیابان وزرا می‌رسم. فقط چند دقیقه‌ی کوتاه زمان دارم. خودم را به دست کتاب‌هایش می‌سپارم و آن‌ها را زیر و رو می‌کنم. زمان به سرعت می‌گذرد و با کوله‌ای سنگین خیابان وزرا را پایین می‌روم. باید خودم را به دوستی برسانم که با او چای بخوریم و دقایقی بی‌خیال همه‌چیز بشویم.

بعد از آن دوباره ترافیک مرا در خودش غرق می‌کند. در ذهنم ترافیک را هل می‌دهم و پیش می‌روم. ساعت پنج باید به شب‌نشینی آرامی از جنس کتاب و هندوستان برسم. به بهگود گیتا فکر می‌کنم. به خدایان و سرود بی‌شک شگفتی که متعلق به آن‌هاست. به افسانه‌ها فکر می‌کنم. به آدم‌های سرزمین‌های دور. ترافیک مرا از سفر دور و درازم بیرون می‌کشد. دوباره دیر می‌شود ولی دیگر نگران نیستم. دیر رسیدن به کلاس و همایش چیزی را به‌هم نمی‌ریزد. دیر رسیدن به آدم‌های مهم زندگی است که همه‌چیز را خراب می‌کند.

کلمه‌هایی از سرزمین‌های دور به گوشم می‌رسند و با سرزمین‌های دور می‌روم. چشم‌هایم را می‌بندم و به کلمه‌هایی که می‌شنوم فکر می‌کنم. کلمه‌ها دوباره در ذهنم می‌گردند. کلمه‌هایی از زبان باستانی سنسکریت، کلمه‌هایی از زمان‌های بسیار دور. کلمه‌ها نمی‌توانند زبانم را به حرف باز کنند.

شب‌نشینی تمام می‌شود و دوباره فرصتی می‌شود تا به چای داغ پناه ببرم. بیرون از ساختمان همه‌جا تاریک است. شب پاییزی از راه رسیده است و آدم‌ها شبیه به خاطراتی دوردست دیده می‌شوند. هنوز در سرزمین‌های دور، در حال و هوای افسانه‌های هندوستان هستم که بهراد مرا به خودم می‌آورد. بهراد هندوستان را در چند قدمی من می‌گذارد. فاصله‌ی من تا هند می‌شود فاصله‌ی من تا بهراد. چهره‌ی بهراد را نمی‌بینم اما برایش سر تکان می‌دهم. سر تکان می‌دهد. لبخند می‌زند؟ نمی‌دانم. تاریکی هر واکنشی را می‌رباید.

بهراد دور می‌شود و کلمه‌ها به ذهنم برمی‌گردند. یاد جمله‌ای که استاد گفته بود می‌افتم: «جِناناگنی دَگدها کَرمانَم... کردارهای سوخته به آتش دانش...» انگار همه‌ی حرفی که باید به یاد می‌آوردم همین بود. کلمه‌ها عقب‌نشینی کرده‌اند و هندوستان با رفتن بهراد از من رفته است. به خانه بر‌می‌گردم و به دوری‌ها و دیر شدن‌ها و سرزمین‌های دور فکر می‌کنم...

 

یاسمن رضائیان yaseman rezaeian
۲۲:۳۳۰۵
آبان

همیشه یک گوشه‌ی ذهنم به این فکر می‌کنم باید برای دلم خودم بنویسم. همیشه فکر کرده‌ام وبلاگ‌نویسی یکی از بهترین لذت‌های دنیاست. جایی است که می‌توانی کلمه‌ها را فقط و فقط به هوای دل خودت بنویسی و در آن خبری از فضاهای خسته‌کننده و مصنوعی اینستاگرام و توییتر و فضای مجازی مدرن نیست. اصلاً وبلاگ اصالت دارد. عمق دارد. حالا گیریم که از اسب افتاده باشد ولی از اصل که نمی‌افتد.

بارها به خودم قول داده‌ام اینجا برای دل خودم بنویسم اما وقتی شغلت نوشتن باشد، وقتی ناگزیر بخواهی هر روز و هر روز یادداشت‌ها و گزارش‌ها را به این نشریه و آن مجله و فلان وب‌سایت برسانی، دیگر کلمه‌ای برای خودت باقی نمی‌ماند. حتی گاهی به زور میان ته‌مانده‌ی کلمات ذهنت می‌گردی بلکه جمله‌ای برای دل خودت بنویسی، اما آن کلمه‌ها را که کنار هم می‌گذاری می‌بینی آن‌چه باید باشد نیست. پس بی‌خیال نوشتن برای دل خودت می‌شوی.

از این گذشته، باید شوری باشد برای حرف زدن. روزهای ابتدای جوانی پُرند از شور. روزهای عاشق شدن و کلمه بافتن و از زمین به آسمان رسیدن. راستی عاشقی هر ضرری که داشته باشد دهانت را به کلمه‌هایی باشکوه باز می‌کند. ذهنت فوران می‌کند و می‌توانی جمله‌هایی شگفت کنار هم ردیف کنی و هر بار اراده کنی متنی زیباتر از قبل بنویسی. اما شور عاشقی که از سرت افتاده باشد، موعد تحویل مطالب به مطبوعات که رسیده باشد، سرت به هزار و یک دغدغه که گرم شده باشد، عاشقی آرام می‌گیرد. گوشه‌ای می‌نشیند و به تو نگاه می‌کند. تویی که دیگر مدت‌هاست نمی‌خواهی از حس‌های شگرف بنویسی.

با این حال، باز هم اینجا فرصت خوبی برای بازگشتن به خود است. برای روزهایی که کلمه‌ها فقط و فقط برای خودت بودند. برای روزهایی که ایده‌هایت را میان این مجله و آن نشریه تقسیم نمی‌کردی. برای روزهایی که کلمه‌های بکرت را برای نوشتن بهترین یادداشت و بهترین لید گزارش کنار نمی‌گذاشتی. روزهایی که زندگی در تصرف خودت بود. فقط و فقط خودت. نوشتن در اینجا هنوز همان شور شیرین را در دلم بیدار می‌کند. معجزه می‌کند و دستم به نوشتن برای خودم باز می‌شود. انگار انتهایش با خودت می‌گویی «دیگر مهم نیست اگر برای یادداشت و گزارش فردا کلمه‌ای کم بیاید. مهم این است که من دوباره اینجا می‌نویسم و به روزهایی که تنها خودم بودم و دنیای خودم برگشته‌ام.»

اینجا گوشه‌ی امن خانه‌ی من است. همان گوشه که صندلی راحتی دارد برای نشستن رو به پنجره و تماشای بی‌وقفه‌ی آسمان پاییز. آسمانی که باران‌هایش مدت‌هاست مرا غمگین نمی‌کند.

 

یاسمن رضائیان yaseman rezaeian